به قدر هر چه گل دیدم مرا آزار کردی تو
خیانت را دوباره در دلم تکرار کردی تو
عجب دیوانه بودم من که دل بستم به چشمانت
و کار این قلب دیوانه را دشوار کردی تو
چقدر اشعار زیبا برایم خواندی و گفتی
و بازی با دل بیمار من بسیار کردی تو
نمی بایست نفرین آخرین پیمان ما باشد
مرا اما به این کار غلط ناچار کردی تو
چه حسنی داشت درد این شکست تلخ
مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی تو
نظرات شما عزیزان: